دانلود رمان بغض عریان زمستان از ساناز زینعلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان زندگی زنی به نام پگاه است که طبق رسومات مجبور می شود با برادرشوهرش ازدواج کند، اما این ازدواج برای هر دو سخت و کشنده است تا وقتی که رازی از همسر مرحوم پگاه فاش می شود و همه چیز را به هم می ریزد …
خلاصه رمان بغض عریان زمستان
_صبح بخیر. قوری را روی کتری می گذارم و صبح بخیرش را که جواب می دهم کوتاه نگاهش می کنم. تی شرت حذب مشکی پوشیده و شلوارک استخوانی رنگی که تا روی زانویش است و بی اراده چشم می گردانم سمت آشپزخانه. توی کابینت های بالا دنبال وسایل می گردم و ناخودآگاه با خودم مقایسه اش می کنم که دامن بلند و بلوز آستین بلند به تن دارم و نهایت تردید و دودلی ای که صبح برای پوشیدن روسری داشتم به کنار گذاشتنش نائل شدم اما موهایم را مثل همیشه اول با کش بستم .
دم بلندش را بالای گردنم با سنجاق کیپ کردم. نمی دانم چقدر از در باز کابینت به وسایلش خیره مانده ام و فکرم پی خودم چرخیده که دست حامی از بالای سرم رد می شود و شکرپاش و ظرف پنیرخوری را بیرون می کشد. حرفش توجیح رفتارم است اما بی کوچکترین اشاره و توبیخی: _من یادم رفت زودتر جای وسایل رو بهت بگم. نمی دونم چیا کم داریم تو خونه. یه سری که داشتمو یه سری وسایل هم با هم فکری حنانه خریدم. خودت یه نگاه بکن اگر چیزی کم بود… میان حرفش وسایل را روی میز می چینم.
می گویم: _هر چیزی کم و کسر بود از پایین میارم. ریخت و پاش نکن. پولتو برای رفتنت کنار بذار. سنگینی نگاه خیره اش سرم را بالا می آورد اما خیلی زود برمیگردم و لیوان ها را کنار اجاق گاز برای چای آماده می گذارم و حامی از یخچال پنیر و مربا روی میز می گذارد. برشی از پنیر را در ظرف مخصوصش قرار می دهد و بعد کنارم می ایستد. چای را من در لیوان ها می ریزم و آب جوش را حامی. قیچی را از دستم می گیرد برای برش زدن نانی که پیش از بیدار شدنم خریده است. تا لیوان ها را روی میز بگذارم…