دانلود رمان دختران زمینی پسران آسمانی از dokhtare_ariai با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان از اونجایی شروع میشه که سه تا دختر برای دانشگاه تهران انتقالی میگیرن… این دخترا توی پارکینگ با چهارتا پسر تصادف می کنن و این دیدار ها طول کشیده و به لج و لجبازی تبدیل میشه، اما این دختر ها سرکش و لجباز نمی دونن که این دیدار ها تصادفی نیست…
خلاصه رمان دختران زمینی پسران آسمانی
“ترانه” خدا تکشتت آریانا… بچه مردم از دست رفت… پسره ی نکبت یه لبخند زد… چه زود وا داد… حق داشت منم جاش بودم با دیدن آریانا خودمو می کشتم وای به حال این که بهم لبخند هم میزد… از آریانا جلو زدم و زودتر به سمت کلاس رفتم… حالیت می کنم آقای پندار رادمنش مثل این که آشغال زیاد دوست داری… این سه تا همیشه آخر از همه میومدن و ما استثنا امروز زود اومدیم… در راهرو بودم و به دلیل گام های بلندم مهدیس و آریانا جا مونده بودن… یه پسره جلوم بود که خیلی بد نگاه می کرد اومد جلو و کنار گوشم گفت: -چی کردی امروز خوشگله؟ اون دوستای ماهت تنهات گذاشتن…
الهی هر سه تاتون خیلی خوشگلید… اگه افتخار بدین امشب با دو تا دوستانون بیاین ویلای ما… و به خودش و اون دو تا پسر هیز پشت سریش اشاره کرد و ادامه داد هر چقدر باشه حساب می کنیم. شما و اون دوستای خوشگلتون اسمشون چی بود؟ آها آریانا خانوم و مهدیس خانوم.. خدایی اون دو تا خیلی جیگرن.. همه دانشگاه دنبالتونن.. ولی اگه شب بیایین تا سقف ده میلیون حاظریم بپردازیم. اخ… خدا چی دارم میشنوم… دوست دارم کلشو بکنم… مطمئنم قرمز کردم… باید بزنم تو فاز عصبانیت آریانایی… اینا چی در مورد ما فکر می کنند با لحن پر از آرامش ساختگی گفتم: واقعا فکر می کنید میاییم…
شما لطفا آدرس ویلاتون رو بدین… دفترش رو در آورد که بنویسه ولی من دستم رو به نشانه ی ایست گرفتم جلوش و ادامه دادم: -البته اگه اجازه بدین سه نفر رو هم با خودمون بیاریم. خر کیف شد و گفت: از دوستای دیگتونن… حتما مثل شما زیبا هستن. ترانه – راستش دوست که نه ولی با پدرامون مزاحم میشیم تعجب کرد حالا وقتشه… با تمام عصبانیتم جیغ زدم: احمق چه فکری پیش خودت کردی… بی شعور… فکر کردی ما از اوناشیم… عوضی… آنقدر بلند داد زدم و ناگهانی که پسره عینهو باد کنک بادش خالی شد حیف که نمیشناختمش وگرنه می دادم آریانا پوست کلشو بکنه… تند رفتم سمت کلاس…