دانلود رمان آوای چشمانت از کیانا بهمن زاد با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در تاریکی های زندگی میان هیاهوی خوشی اطرافیانت چه ساده خود را گم میکنی چه ساده دل به کسانی می سپاری که یک روز در زندگیت نقش یه رهگذر ساده را داشتند اما اکنون در نقش سوپر استار زندگیت آنها هستند که خود را گم کرده اند. چه ساده بازیچه میشوی و چه ساده به یک نفر دل خوش میکنی و ساده تر از همه اینها آوای چشمانیست که زندگی تو را از تاریکی به سوی سکوتی خوشنوا هدایت می کند سکوتی که همه تلاش می کنن آنرا بهم بزنند اما او نمی گذارد و اینجاست داستان ما آغاز میشود جدال بین دو معشوق برای تصاحب من…
خلاصه رمان آوای چشمانت
خدایا یه صبری به من عطا کن تا دهن بعضیارو سرویس نکردم یعنی الان منو میگی توی حالی بودم که برم اینو خفه کنم چون بدجوری داره روی اعصابم درازو نشست میره. _تمومش میکنی یا نه؟ _از نظر من این موضوع تموم شدس تو داری زیادی کشش میدی. _نظر تو برای من اصلا مهم نیست جناب. _نظر توهم زیاد مهم نیست آماده باش دارم میام دنبالت. چشمامو با حرص روی هم بستمو ناخونای خوشگل کاشت شدمو توی دستم فشار دادم. این آخرش باعث میشد این خونواده داغ دار بشن.
چون یا من خودمو میکشم یا نقشه قتلشو میریزم. لحن خونسردش باعث میشد آتیشمو بیشتر باد بزنه به خاطر همین با لحنی که سعی می کردم هم کوبنده باشه هم حرص درار گفتم: _ببین خوش خیال بیا یکم به سرسبز شدن جلوی خونمون کمک کن تو که زیادی توی امر خیری از پسش برمیای. منظورمو از امر خیر گرفت چون صدای تک خنده مردونش باعث شد بیشتر حرصم بگیره ولی خب فکر کنم داشت منظورمو می گرفت چون تک خندش کاملا عصبی بود.
برخلاف لحن عصبی و حرص درارم اون با خیال راحت و لحن خیلی جدی گفت: _زیاد منتظرم نذاری حوصله ندارم بیام بالا کشون کشون ببرمت. _تنها وقتی میام پایین که ببینم علفای هرزی که زیر پات سبز شدن دارن زرد میشن بالاخره باید یکی باشه که بهشون آب بده. _کار به اونجاها نمیکشه نگران نباش. در حالی که با حرص داشتم تره ای از موهامو دور انگشتم می پیچیدم غریدم: _شتر در خواب بیند پنبه دانه من با شما جایی نمیام. بعد با لحنی که بتونم خوب حرصشو در بیارم ادامه دادم: _فعلا بای جناب شادوماد…