دانلود رمان بهیگ (عروس) از آذین بانو با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان دختری بختیاری رو روایت می کنه که به خاطر نجات جون برادرش قبول می کنه یه رسم کهنه قدیمی رو زنده کنه و به عنوان خون بس وارد زندگی مردی بشه که ۱۸ سال از خودش بزرگتره بشه ولی….
خلاصه رمان بهیگ
سرم را روی خاک پدرم قرار دادم و تا می توانستم هق زدم آنقدر حرف زدم و گریه کردم که نفهمیدم قبرستان کی تاریک شد! ترسیدم، نه از تاریکی قبرستان وحشتم از این بود که به تور آدم های گرگ صفت بخورم و کسی کمکم نکند! هر چه گشتم موبایلم را پیدا نکردم یادم نمی آمد کیفم را کجا جا گذاشته ام فقط خدا می دانست علیرضا و مامان چند بار زنگ زده بودند با روشنایی نور ماشینی تمام تنم مثل بید لرزید نمی دانستم به کجا پناه ببرم تنها جایی که به ذهنم رسید پشت شمشاد های بالای قبر بابا بود همان جا کز کردم و خدا خدا می کردم تا از مقابل قطعه ای که من بودم رد نشود اما اشتباه کردم
ماشین خاموش شد از صدای پاهایی که به گوشم می خورد احساس کردم ۲ تا مرد هستند! -می گم اگه اینجا باشه عجب آدم کله خرابیه ها. صدای مرصاد را خوب می شناختم! – اگه کله خراب نبود که ده روز بست نمی نشست تا به خواسته اش برسه! صدای اول هم برای کسی جز سپنتا نبود می ترسیدم آمده باشند برای انتقام! سپنتا با لودگی گفت: -می گم مرصاد زیادی خوشگله ها، دیدی موهاش رو دلم می خواست بشینم براش ببافمشون. -خفه شو. – مگه چی گفتم تو که اونجا ماریا و آنا رو داری بیا بیخیال این شو من می گیرمش راضی کردن پروین هم با من! مرصاد غرید -خفه گفتم!
داشتن نزدیک تر می شدند میترسیدم از دو مردی که هر لحظه داشتند به من، به خواهر قاتل برادرشان نزدیک می شدند! اونجا رو ببین صدای سپنتا بود مرصاد با خشم فریاد کشید – دختره احمق! سپنتا برو ماشین رو بیار نزدیکتر من میارمش! فکر می کرد من بی هوشم به طرف خم شد با لمس بازویم به دست مرصاد جیغ کشیدم و با التماس گفتم – تو رو خدا با من کاری نداشته باش آقا مرصاد خواهش می کنم. آهسته گفت: -تو رو خدا با من کاری نداشته باش آقا مرصاد خواهش می کنم. آهسته گفت: -هیس! – مامانم دق می کنه! بازویم را گرفت و کمک کرد تا بلند شوم – اگه تا الان از بی ملاحظگی تو دق نکرده باشه!