معرفی و دانلود رمان شهر ماه خونین اثری از زهرا سعیدزاده

معرفی و دانلود رمان شهر ماه خونین اثری از زهرا سعیدزاده pdf بدون سانسور

دانلود رمان شهر ماه خونین از زهرا سعیدزاده با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

آذر، روزی معمولی را در خیابان‌ ها و کوچه‌ های پر از همه‌ گونه هیاهو و شلوغی کار و زندگی گذران می‌کند. او در میان جمعیت شلوغ از آدم‌ها گمی شده است. اما روزمرگی‌ اش به‌ ناگاه به یک رویداد غیر منتظره تبدیل می‌شود یک روزمرگی که با گم‌ شدن در مسیر خانه‌اش و ورود به دنیایی به نام “شهر ماه خونین” آغاز می‌شود. همه‌ چیز در این دنیای مهیب و تاریک به شکلی نامرئی می‌ماند، یک خواب عمیق که آذر به دنبال راهی برای از آن بیدار شدن و بازگشت به دنیای خودش است.

خلاصه رمان شهر ماه خونین

نوید شانه هایش را بالا انداخته و گفته بود همه بچه ها میگن همه میدونن منم از بچه ها شنیدم. آذر می دانست که در آن مدرسه هیچ کس از این قضیه خبر نداشت غیر از
فریده و یغما آذر دلیل کنار گذاشتن تئاتر را به هیچ کدامشان نگفته بود. احتمال میداد فریده جایی از دهانش در رفته باشد، اما نمی توانست به یغما شک کند. نمی خواست شک کند. چند روز بعد از صحبت های نوید در دفتر مدرسه نشسته بودند که صدایی از پشت ساختمان آمد صدای شعر خواندن بود همه معلم ها رفته بودند و آذر هنوز داشت با مدیر حرف میزد.

هر دو صدا را شنیدند. مدیر به پنجره پشت سرش نگاه کرد. شیشه های پنجره را با کاغذهای رنگی پوشانده بودند که نور مستقیم وارد نشود بچه ها هم فکر میکردند از آنجا دیده نمیشوند مدیر گوشه یکی از کاغذها را بلند کرد دو سه تا از بچه ها بودند. آذر زیر لب گفت: «نوید» مدیر پرسید: «بچه های کلاس خودتان؟ نوید بود و دو تا از دوستانش نوید بالای چهار پایه ای رفته بود که بابای مدرسه قبلاً از آن برای تعویض لامپ و مهتابی استفاده میکرد. یکی از پایه هایش شکسته بود یکی از بچه ها چهارپایه را گرفته بود. نوید پارچه بلندی را به گردنش گره زده بود که معلوم نبود آن را از کجا پیدا کرده است.

کاغذی دستش بود که از روی آن میخواند حسن هم پایین پایش ایستاده بود. او هم کاغذی دستش بود شعری را با صدای بلند میخواند و نوید جوابش را میداد حسن گفت: باید دستتو بلند کنی و اینو بگی. تصویر دیگری جلوی چشم آذر آمد ایستاده بود. پدرش کتابی در دست داشت و میگفت یه پاتو بالا بگیر نگاهت به آسمون باشه. حالا جمله تو بگو.» پای آذر سر خورد و زمین افتاد پدرش خندید. آذر چشمانش را بست. چشمانش را باز کرد نوید از روی کاغذ توی دستش خواند: نیازی نیست کار خاصی بکنی کافیه قشنگ بازی کنی…

معرفی و دانلود رمان شهر ماه خونین اثری از زهرا سعیدزاده pdf بدون سانسور

  • 29 نوامبر 2024
  • میثم
https://hsqom.ir/?p=2089
لینک کوتاه مطلب:
موضوعات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " قم رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.