دانلود رمان سقوط عاشقانه از محیا داوی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شهریار یه خواننده معروفه که با پناه که دختری ساده و بی ریاس ازدواج میکنه حتی برای پناه عروسی هم نمیگیره! طی تصادفی شهریار مقصر میشه اما پناه به خاطر عشقش به شهریار مسئولیت تصادف رو قبول میکنه و در حالی که بارداره یکسال میفته زندان و….
خلاصه رمان سقوط عاشقانه
زمان به سرعت برق و باد گذشت و فردایی که منتظرش بودیم رسید. صدایی تو گلو صاف کردم، قرار بود واسه اولین بار این آهنگ با صدای من ضبط بشه، همه نگاه ها به سمتم بود. بیرون این اتاق لبخند قشنگ پناه از پشت دیوار شیشه ای دلم و قرص می کرد، باور داشتم که می تونستم عالی بخونمش، معشوقه ای که این آهنگ براش ساخته شده بود درست روبه روم بود… با شروع شدن موسیقی چشم هام رو واسه لحظه ای باز و بسته کردم و درست به موقع شروع به خوندن کردم، بی عیب و نقص… بهتر از هر وقتی! ضبط که تموم شد نگاهم بین آدم هایی
که داشتن نگاهم می کردن چرخید، لبخند رضایت بخش روی لب هاشون حالم و جا آورد و بالا اومدن دست های آقای تابش و تشویق کردنم باعث شد تا با خنده سری تکون بدم و بعد آقای تابش و توی اتاق و کنار خودم ببینم: _عالی بود پسر، انقدر خوب بود که فکرش رو هم نمی کردم! قبل از اینکه بخوام چیزی بگم دستش و جلو آورد، همزمان با فشردن دستش گفتم: _خوشحالم که نظرتون جلب شده. دست آزادش و روی ریش های پروفسوریش کشید و نیمرخ صورتش و به سمت عقب چرخوند و بعد از نگاه گذرایی به پناه، با دقت نگاهم کرد: _فکر میکنم
بخش مهمیش بخاطر اون خانم جوونه، دیروز انقدر با حس نمی خوندی! با تکون دادن سرم حرفش و تایید کردم و با صدای آرومی گفتم: _می خواستم بعد از تموم شدن ضبط معرفیش کنم، ایشون همسرمنه. ابرویی بالا انداخت: _خیلی خب، پس بریم بیرون خانمت هم تنهاست. جلوتر از من راهی شد، پناه هنوز لبخند به لب داشت، چهره اش حسابی ذوق زده بود و به محض ورودم به اون اتاق بیرونی به سمتمون اومد و با خوشحالی گفت: _کیف کردم از شنیدن صدات شهریار! آقای تابش تک خنده ای کرد تک خنده ای که به موجب سن و سالش که…