دانلود رمان عشق ممنوعه از زهرا قلنده با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچکدوم توجهی نمیکنه. اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که…
خلاصه رمان عشق ممنوعه
سپهراد ساک مسافرتی مشکیمو برداشتمو همراه هانی راه افتادم. واقعا خسته شده بودم و دلم خواب می خواست. با بیخیالی گفتم: هانی به مرگ تو نرسیده ب خونه خواب هفت پادشاه رو میبینم! با خنده گفت: با این استقبال شور انگیز عمرا تا اخرشب وقت خواب داشته باشی. چه جمعیتی! ماشالله…. سر چرخوندم: کو؟؟ به پایین اشاره کرد: اوناهاشن. مگه اونا خانوادت نیستن؟؟ راست میگفت. کل اعضای خانوادم با عمه و عمو و خاله با بچه هاشون. اونقد از دیدنشون به وجد اومده بودم که همه ی خستگیم در رفت.
با شوق براشون دست تکون دادم. و اونام متقابلا!! خانواده ی هانیم اومده بودن استقبال. هانی بعده ۱۵ سال و من بعده ۸ سال داشتیم خانواده هامونو میدیدیم. دلم
برای تک تکشون تنگ شده بود. مخصوصا رزا کوچولوی شیطونم!! تا از پله برقی رفتیم پایین و از اون فضا عبور کردیم قد ده سال گذشت برام. هانی رفت به طرف پدر و مادرش و منم پر کشیدم بسمت خانوادم. اول از همه یه دختر کوچولوی چشم زمردی فوق العاده خوشگل دوید به طرفم که کسی نبود جز خواهر کوچولوم رزا!!
ساکمو رها کردم و محکم به اغوش کشیدمش. دست انداخته بود دور گردنم و سفت بهم چسپیده بود. _رزا کوچولوی من؟؟ با خنده صورتمو بوسید: داداشی دلم واست یه ذره شده بودددددددد!! خندیدم: عزیزدلم چقد بزرگ شدی. خانمی شدی برا خودت. ماشالله!! پشت چشمی نازک کرد و ازم جدا شد. قد و قوارش که به زور به بازوم میرسید ولی با این وجود خیلی بزرگ شده بود و البته بی نهایت خوشگل. تازه حواسم به بقیه جمع شد ک با مهربونی مارو نگاه میکردن. با شوق به همشون سلام کردم و اونام حسابی از خجالتم در اومدن…