معرفی و دانلود رمان عمارت سیاه  فرن اثری از فرن احمدلی

معرفی و دانلود رمان عمارت سیاه فرن اثری از فرن احمدلی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان عمارت سیاه از فرناز احمدلی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

داستان درباره دو دوست به اسم تمنا و شیدا است که هیچکدوم از گذشته اون یکی خبرندارن اما با این حال بهترین دوستای همن، یه روز مردی به گوشی تمنا زنگ میزنه و ازش میخاد که به دنبال دوستش شیدا بره و این زنگ پای تمنارو به عمارتی پر رمز و راز باز میکنه عمارتی خوف انگیز ک در اون مردی مقتدر و ترسناک اما جذاب و دلفریب زندگی میکنه رمانی پر از رمز و راز و معما و کشمکش دختری بی پروا و سرکش و زیبا و مردی ک به هیچ عنوان تحمل این سرکشی هارو…

خلاصه رمان عمارت سیاه

تمنا بدون حتی نیم نگاهی به آن تابلوهای اشرافی و ترسناک راه بیرون را در پیش گرفت، کنار پله ها که رسیدند نفسش را حبس کرد… مطمعنن اگر می خواستند با این وضع از پله ها پایین بروند، جفتشان کله پا می شدند با خستگی گردنش را خم کرد… نگاهش به مرد مو بلند افتاد که به سمتشان می آمد احساس کرد چشمان مرد با دیدن شیدا کمی از سردی درآمد…  و نرم شد مرد به شیدا نزدیک شد و دستانش را به سمت او دراز کرد، ابروهای تمنا از فهمیدن کاری که مرد میخواهد انجام بدهد بالا پرید!!! با تردید به شیدا نگاه کرد می خواست مطمعن شود شیدا مشکلی با این موضوع ندارد…

شیدا لبخند دردناکی زد و سرش را به نشانه تکان داد موافقت مرد بدون هیچ تلاش و سختی شیدا را روی دستانش بلند کرد و از پله ها پایین برد! به سمت دویست و شیش البالویی رنگ تمنا که در حیاط پارک شده بود رفت… ماشین قرمز رنگش بین آن ماشین های سیاه رنگ و بیش از حد مدل بالا زیادی در چشم بود مرد در را باز کرد و شیدا را آرام روی صندلی عقب خواباند و در را بست که مرد بی توجه به او به…. تمنا : ممنو هنوز نون آخر را نگفته بود رفت!!! حرف در دهانش ماند و اخم هایش را در هم کشید. تمنا: بیشعور بی نزاکت اصلا وظیفت بود باید منم تا اینجا کول می کردی می آوردی…

چرخید تا سوار ماشین شود با دیدن مرد که در فاصله یک قدمی اش وایساده بود هینی کشید عقب رفت… مرد کیسه پارچه ایه مشکی رنگ را به سمتش گرفت و گفت: دارو هاشون. تمنا مردد به دست مرد نگاه کرد و کیسه را گرفت! حالش دیگر از رنگ سیاه بهم می خورد امروز به اندازه کافی با ان رنگ نحس سر و کار داشته. بدون اینکه تشکر کند به سمت دره راننده رفت و سوار شد…. در را بست سنگینی نگاهی را روی خودش احساس کرد اما بدون توجه به آن از عمارت بیرون زد سعی کرد تا حد امکان آرام و با دقت رانندگی کند… مسیر پر پیچ و خمی بود و فاصله زیادی تا خانه اش داشت…

معرفی و دانلود رمان عمارت سیاه فرن اثری از فرن احمدلی بدون دستکاری و سانسور

  • 1 دسامبر 2024
  • میثم
https://hsqom.ir/?p=2187
لینک کوتاه مطلب:
موضوعات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " قم رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.