معرفی و دانلود رمان سیم آخر اثری از م.بهارلویی

معرفی و دانلود رمان سیم آخر اثری از م.بهارلویی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان سیم آخر از م.بهارلویی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

گوشه‌ای از زندگی آناهید معینی است، زندگی که از دور دل می‌برد از نزدیک زَهره! از دور دختری ‌است غرق در رفاه، دختری که کمترین تفریحاتش دور دور زدن با ماشین مدل بالا و رفتن به هفته‌های مد پاریس و کم هزینه‌ترین سرگرمی‌اش بازی تنیس است!… دختری که سلبریتی‌وار می‌گردد و می‌پوشد! از نزدیک دختری‌ است که با حضور پدر سنگدلش، زندگی چند بار پا گذاشته بیخ گلویش و او را تا مرز خودکشی رسانده و آخرین نقشه شوم پدرش، نقشه ازدواج اوست با دشمن قدیمی و کهنه‌ی خودش مفخم!

خلاصه رمان سیم آخر

خواسته بودند جای مچبند اسپرت همیشگی، دستبند جواهر نشان پهنی را که داماد برایم تحفه خریده بود، دور مچم ببندم تا جای زخم قدیمی دیده نشود. زخمی که نزدیک به یک سال از عمرش می گذشت، اما افتاده بودم به بدسری و سر لج، که آن را نبستم! دیدن عروس با لباس سفید و مچ بند اسپرت مشکی صحنه ی مضحکی بود، به مضحکی زندگی اما به غیر از من، دو دختر دیگر هم قرار بود عروس شوند، هر دو خوشحال و خندان، با وسواس زیاد مبادا چهرهاشان خوب نشود. یکی مثل آن ها عروس می شد و یکی هم مثل من، بی تفاوت و سردا آخرین جلسه ماساژ پوست را انجام داده و تن لرزه

گرفته بودم از یاد آوری یک ماه پیش ماه پیش کنار بابا صادق و آقای مفخم نشسته بودم، داشتند درباره ی روز و ساعت عقد و عروسی و مهریه حرف می زدند و من را اصلا آدم حساب نکرده بودند! آرایشگرها موهایم را زیر کاسه ی سشوار گذاشتند. یاد چک هایی افتادم که آقای مفخم ردیف کرده و به بابا صادق گفته بود بعد از خطبه عقد، همه ی چک ها رو برمیگردونم!” باز هم را نگاه نکرده بود! انگار اصلا دیدن نو عروس جوانی مثل من برایش نبود! مهم نگاه هایی بود که بین خودش و بابا صادق رد و بدل می‌شد! بابا صادق همیشه دوستان کاری اش را به خانه می آورد، اما هیچ وقت مسائل

کاری اش را وارد حیطه ی خانواده نمی کرد، در واقع خانواده ای وجود نداشت، فقط من بودم که بود و نبودم هم مهم نبود! هیچ وقت حرفی برای گفتن به هم نداشتیم، هیچ وقت! اما هر چه قدر هم از مسائل کاری بابا و همکارانش دور بودم، باز دلیل نمیشد ندانم صادق خان یک عمر در حال رقابت با آقای مفخم بوده و هست. آقای مفخم؟! همسر چند ساعت بعد من؟! خدایا چرا هیچ راه فراری جلوی پایم نمی گذاری؟! خدایا من آدم خوبی نیستم، اما آن قدر هم بد نبوده ام که هیچ وقت جزء بندگانت محسوبم نکرده ای و در رحمتت را به رویم بسته ای! هیچ وقت از تو معجزه نخواسته بودم، فقط یک راه فرار!

معرفی و دانلود رمان سیم آخر اثری از م.بهارلویی بدون دستکاری و سانسور

  • 20 دسامبر 2024
  • میثم
https://hsqom.ir/?p=2779
لینک کوتاه مطلب:
موضوعات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " قم رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.